جدول جو
جدول جو

معنی فال شانه - جستجوی لغت در جدول جو

فال شانه
(لِ نَ / نِ)
فالی است که از شانه برگیرند. (آنندراج) :
گشاد عقدۀ اخگر بود در طالع سوزم
که فال شانه امشب از خیال زلف اودیدم.
عبداللطیف خان.
خواهد فتاد دامن زلفش به دست ما
این فال را ز شانۀ شمشاد دیده ایم.
صائب (از آنندراج).
رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ شانه
تصویر فراخ شانه
پهن شانه، چهارشانه
فرهنگ فارسی عمید
کتابی که در آن دستورها و آداب فال گرفتن نوشته شده و با آن آیندۀ خود را پیش گویی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخ شانه
تصویر شاخ شانه
استخوان شانه و شاخ گاو یا گوسفند،
در قدیم برخی گدایان استخوان شانه و شاخ گاو یا گوسفند به دست گرفته و آن ها را به هم می زده و گدایی می کرده اند
شاخ شانه کشیدن: کنایه از تهدید کردن
شاخ شانه رفتن: کنایه از تهدید کردن، شاخ شانه کشیدن، برای مثال هلاک طرۀ مشکین آن سیه چشمم / که شاخ شانه رود آهوان صحرا را (عبدالغنی قبول - لغتنامه - شاخ شانه رفتن)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
خانه ای که مال و متاع در آن نهند. (آنندراج). بیت المال و خزانه و انبار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ / نِ)
از قاب ترکی + شانه. شانه نیام. شانه دان
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ / نِ)
اکتف. (منتهی الارب). آن که شانه هایش پهن باشد. رجوع به اکتف شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
تهدید و تخویف. (برهان قاطع) ، بمعنی خودنمائی نیز مستعمل شود. (آنندراج) ، کنگر. دند. قسمی از گدایان باشد که شاخ گوسفند بر دستی و شانۀ گوسفند بردستی دیگر بگیرند و بر در خانه و پیش دکان مردمان ایستاده آن شاخ را بر شانه به عنوانی بکشند که ازآن آواز غرغری ظاهر گردد تا مردمان آن صدا را شنیده به آنها چیزی بدهند و اگر اهمال در دادن واقع شود کاردی کشیده اعضای خود را مجروح سازند و اکثر و اغلب آن است که کارد به دست پسران خود بدهند که این کار بکنید تا صاحب خانه و خداوند دکان از این عمل شنیع وحشت و نفرت نموده به آنها چیزی بدهند... اکنون اگر کسی از کسی خواهد، میسر نگردد و گوید که چون حاجت من بر نمی آری من خود را خواهم کشت بطریق تمثیل گویند که شاخ شانه می کشد. (فرهنگ جهانگیری). و رجوع به کنگر ودند و لغت محلی شوشتر (نسخۀ خطی) شود:
رندان ز شاخشانۀ مردم چه درهم اند
کرد آنچه محتسب به ظهوری عسس نکرد.
نورالدین ظهوری (از آنندراج).
، علاوه بر معنیی که در لغت نامه ها بدو می دهند گویا قسمی ساز نیز بوده و یا شاخ شانه گذشته از عملی که گدایان با وی می کرده اند در موسیقی نیز به کار میرفته است. (یادداشت مؤلف) :
طنبور و کتاب و نرد و شطرنج
چنگ و دف و نای و شاخشانه.
انوری.
آتش از حلقشان زبانه زنان
بیت گویان و شاخشانه زنان.
نظامی (هفت پیکر ص 243).
، در سراج اللغات نوشته که در هندوستان بمعنی آوردن وجوه و شقوق در امری مستعمل است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
نام شهری به اسپانیا. (نخبهالدهر دمشقی ص 242)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چار شانه
تصویر چار شانه
چهار شانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال خانه
تصویر مال خانه
خانه ای که مال و متاع در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ شانه
تصویر فراخ شانه
آنکه دارای شانه های پهن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صال خانه
تصویر صال خانه
کشتار گاه
فرهنگ لغت هوشیار
((خْ نِ))
قسمی از گدایان که شاخ گوسفندی در یک دست و شانه ای در یک دست دیگر می گرفتند و آن شانه را بر شاخ می کشیدند تا صدای ناهنجاری برآید و مردم از آن صدا به ستوه آمده چیزی به آن ها بدهند
فرهنگ فارسی معین
طبقه ی دوم خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
در شرایط نامناسبی از حالات گوناگون شرم و ندامت و ترس گرفتار
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه سبی زمینی
فرهنگ گویش مازندرانی